مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

مرثیه ی باران

سلام دوستان

ببخشید که چندوقتی نبودم چون قرار بود بعد از امتحانا adsl وصل کنیم ولی

اینطور که بوش مییاد همه چیز مالیده

در ضمن درباره این پست قبلی ::: بابا به خدا من اونو با اینترنت موبایل نوشتم

و دفعه بعد هم نشد درستش کنم ولی خودم هم میدونم که موقت درسته نه

موقط.در هر حال به بزرگی خودتون ببخشید.

ازتمامدوستانی هم که در زمان نبود من زحمت کشیدن و کامنت دادن ممنون.

داستان جدیدم رو بخونین و نظر بدین::::

 

یادم بود.همه ان چیزهایی که در زیر باران اطفاق افتاده بود.همهگی جمع بودیم.

چه لذتی داشت دور اتش نشستن با لباس های خیس.مادرم میگفت باران را

بیشتر دوست داری یا اتش؟جوابم این بود :پدرم را.مادر خندید و رفت . بعد از خنده اش

دیدم که اسمان نگاهش ابریست.چند وقتی پدر را ندیده بود و باریدن گرفت.چشمانم

را بستم.صدای برخورد چند قطره ای اب به صورتم را حس میکردم.چند لحظه بعد اتش

خاموش شد.حال فهمیدم که اسمان چون مادرم میگرید.چندلحضه ای گذشت مادرم را

دیدم . مرا در اغوش فشرد.لحضه ای بعد جماعتی را دیدم با یک تابوت به دست.اسمان

برسرشان می نالید . حال فهمیدم که پدر کجاست.

 

امیدوارم خوشتون اومده باشه

ودر پایان یکم اطلاعات درباره اینجانب:::::

نام کامل:محمد هادی مجیدی

تحصیلات:سیکل/اول دبیرستان

اخرین معدل:بیست<<بشنو باور نکن>>شانزده و نود و شش (هفده)

شهرت :dj

تعداد دوستان واقعی: ۲

نویسنده مورد علاقه:شل دن الن سیلور استاین

بازیگر مرد مورد علاقه:الفرد مولینا/یان مک کلن

بدترین بازیگر:لئوناردو دیکاپریو

بازیگر زن مورد علاقه:...

بهترین کارگردان:الیا کازان

خواننده مورد علاقه:جیت سیکینگز/علی اصحابی /سیاوش قمیشی

بیشترین سبک نوشتاری:داستان کوتاه/شعر

ورزش های اعمالی:دوچرخه/ سواری کوهنوردی/شنا

تا همینجا بستونه

 تا بعد 

سرسبز باشید و پایدار

فعلا

دوستان عزیز با توجه به شروع امتحانات من با شما یک خدا حافظی موقط میکنم تواین مدت هم میخام خوب درس بخونم

شادی و مترسک و ...

سلام بر همه

همون طور که بعضی میدونن چند وقتی اینترنتم خراب بود

خب این هم پست جدید من


 شادم... همیشه و هر جا .... به سراغت میایم ... و میدانم که زندگی مترسک بازیست

شادم... و روحی دارم بلند پرواز ... دست خوش زیان... و میدانم که مترسک وجودم خواب است

شادم ...پر کاهی در تن دارم .... دل خوش به نسیم.... مشتاق نگاهت هستم...

شادم ...زندگی ام در باد...میرود در اوج ...در اسمان ها

شادم ... از کاه ها و این کت پاره ام میگویم که بدانید

که تنها یک چیز میخواهم... شادی و شادی و شادی

خوب دوستان خوشحال میشم نظرتون رو بدونم درباره لوگوی گرافیکیم هم اگه دوست دارید نظر بدید

 

خدای من

سلام دوستان

بالاخره گرفتاری هام تموم شد و شروع کردم به اغازی جدید

یه شعر گذاشتم که میدونم همه شنیدن


خدای من     ******   خدای خوب و مهربان

قلب کوچکم را در میان شکوفه های بهار گذاشته ام

                       تا از کبوتران ترانه محبت بیاموزم

خدای من!من و قلب کوچکم دوست داریم  ***  که در اسمان ساف و ابی پرواز کنیم

 و دعا کنیم که ما همه کودکان *****دست در دست هم دهیم

              و قلک های کوچک خودمان را برای درمان بیماران هدیه کنیم

و از بزرگتر های سبز سرزمین سبزمان بخاهیم ********* تا ما را یاری کنند

                              تا همه از بهار سبز و شیرین لذت ببرند

                                       از:بنیاد امور بیماری های خاص

دوستان یه مسابقه

هرکی بتونه بگه که دقیقا چند ساله که این شعر داره از تلوزیون پخش میشه

من یک کامنت بهش جایزه میدم هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم

             سبز باشید

اسمان

سلام دوستان

چند وقتی اینترنتم خراب بود ولی حالا درست شده

متن مفهومی جدید 


و بدانید که همه اسمانیم و اسمان مادریست برای ما

و بزرگ ترین نقطه ابی در جهان و تنها جسم بیجان در حال زندگی!

اه این خدای بزرگ چه بگویم که دلم اشک دوری تورا بر صورتم نشانده است!

و خون در رگهایم اسمانی شده و فریاد میزند که بگرییم!

وبدانیم که فصل ها در زندگانی اسمان بسیارند و همگام با ترنم بهاری

خوش درخشی میکنند! و میگریند و  میگرند تا چهره اصلی اسمان رخ نمون شود|!

و این اشک ها که تازه از اسمان چکیده اند با خون من همرنگ است!

و خون ابه از قلب اسمان بر در زمین میچکد و سرخی گل های بهاری را هدیه میاورد!

پس زمین با دستانی مملو از نیاز به سوی اسمان بر میخیزد و در نقطه ای ان را لمس

میکند! و ان جاست که خورشید پدیدار میشود

                               اثری مرکب از من و دوستم!!!!!

دوستان به نظر شما متن های مرکب چگونه اند؟؟؟؟؟ اگر مایل هستید باز هم از

این متن ها میزارم نظر یادتون نره ها

 

تحول

سلام دوستان

شعر جدید از خودم


ستاره شبای من  شقایق صدای من

برای من که اخرین ستاره ام

که سایه ام صدای بی صدای نفرته

برای قلب خسته ام که مملو از شکایته

برای اسمون من که عاشق حمایته

برای من برای تو برای هرچی ادمه

به زیر سقف کاغذی ستارهاش پر از غمه

برای ادمای خوب برای ادمای بد

برای هرکی لایقه رفاقته

برای هرکی مثل ماست

که توشه اش به رنگ ساده جسارته

برای دست مهربون که دونه ی چکاوکه

زدم به سیم اخر و دلم میخاد گریه کنم

بگم که چون رها بشم فرشته غنچه میکنه

بهار من خزانه و زمستونم جهنمه

چرا که راه واقعی تحول روایته

دوستان این در واقع یک شعر نیست بلکه یک ترانه است و من میخام

به یه اهنگ تبدیلش کنم راستی تصمیم دارم تو جشواره خوارزمی

قسمت متن و داستان نویسیش شرکت کنم یه داستان باحال به درد

بخود تو ذهنم دارم که به شما لو نمیدمش        نظر یادتون نره